- 5/10/19
- 95,287
- 79
.
داستانی که اما و ولی داشته باشد کلاس چهارم ، را از سایت همیار خاص ببینید
سوال :
داستانی که اما و ولی داشته باشد کلاس چهارم
جواب :
داستان شماره 1
در یک روز برفی سرد و خنک در زمستان، مدرسهای در یکی از استانهای شمال شرقی آغاز به کار کرد. دانشآموزان با لباسهای زمستانیشان وارد مدرسه شدند، که برف فراگرفته بود همهچیز را در پوشانده بود.
اما، یک دانشآموز به نام مهراد، که همیشه مثل یک داستانگو به نظر میرسید، امروز یک برنامهی ویژه داشت. او تصمیم گرفته بود که یک جشن برفی برگزار کند. این ایده جذاب و جالبی بود، ولی برخی از دانشآموزان دیگر احساس میکردند که این ایده خطرناک است، چرا که هوا بسیار سرد بود.
ولی، مهراد با انگیزه و اشتیاق خود به دیگران نشان داد که چگونه یک روز برفی را به یک تجربه فراموشنشدنی تبدیل کند. او به همه گفت: "اما اگر ما همه با هم بازیهای برفی کنیم، حتی سرما هم به ما چیزی نخواهد کرد!"
اما، یک دانشآموز دیگر به نام آتنا نگران بود و گفت: "ولی، ما باید از لباسهای گرم استفاده کنیم تا از سرما محافظت کنیم."
مهراد با لبخندی گفت: "اصلاً اگر همه ما با هم هستیم، هیچ ولی برای ما وجود نخواهد داشت!"
در آغاز، برخی از دانشآموزان ممکن بودند هم موافق و هم مخالف باشند، ولی با گذر زمان و با شور و اشتیاق مهراد، همه به ایده او پیوستند. آنها با هم برف افشانی کردند، برفاندازی کردند، و حتی یک قله کوچک از برف ساختند.
در انتها، همه دانشآموزان به یادگار یک روز برفی دلنشین و شاد ماندند. مهراد با کمال افتخار گفت: "اما اگر ما همیشه به چالشها با اشتیاق بپردازیم و ولیهای زندگی را به چالش بکشیم، میتوانیم هر روز را به یک ماجراجویی زیبا تبدیل کنیم!"
در این داستان، اما و ولی نشان دهندهی تضادها و چالشها در زندگی بودند، اما با اشتیاق و تصمیم، دانشآموزان نشان دادند که میتوانند با همدیگر به هر چالشی پیش روی زندگی بپردازند و از لحظات سخت به شکلی خوشایند و زیبا عبور کنند.
داستان شماره 2
پادشاهی دو شاهین کوچک به عنوان هدیه دریافت کرد. آنها را به مربی پرندگان دربار سپرد تا برای استفاده در مراسم شکار تربیت کند.
یک ماه بعد، مربی نزد پادشاه آمد و گفت که یکی از شاهینها تربیت شده و آماده شکار است اما نمیداند چه اتفاقی برای آن یکی افتاده و از همان روز اول که آن را روی شاخهای قرار داده تکان نخورده است.
این موضوع کنجکاوی پادشاه را برانگیخت و دستور داد تا پزشکان و مشاوران دربار، کاری کنند که شاهین پرواز کند. ولی هیچکدام نتوانستند.
روز بعد پادشاه دستور داد تا به همه مردم اعلام کنند که هر کس بتواند شاهین را به پرواز درآورد ...
پاداش خوبی از پادشاه دریافت خواهد کرد.
صبح روز بعد پادشاه دید که شاهین دوم نیز با چالاکی تمام در باغ در حال پرواز است.
پادشاه دستور داد تا معجزهگر شاهین را نزد او بیاورند.
درباریان کشاورزی متواضع را نزد شاه آوردند و گفتند اوست که شاهین را به پرواز درآورد.
پادشاه پرسید: «تو شاهین را به پرواز درآوردی؟ چگونه این کار را کردی؟ شاید جادوگر هستی؟
کشاورز گفت: سرورم، کار سادهای بود، من فقط شاخهای راکه شاهین روی آن نشسته بود بریدم. شاهین فهمید که بال دارد و شروع به پرواز کرد.
منبع : همیارخاص
.
داستانی که اما و ولی داشته باشد کلاس چهارم ، را از سایت همیار خاص ببینید
سوال :
داستانی که اما و ولی داشته باشد کلاس چهارم
جواب :
داستان شماره 1
در یک روز برفی سرد و خنک در زمستان، مدرسهای در یکی از استانهای شمال شرقی آغاز به کار کرد. دانشآموزان با لباسهای زمستانیشان وارد مدرسه شدند، که برف فراگرفته بود همهچیز را در پوشانده بود.
اما، یک دانشآموز به نام مهراد، که همیشه مثل یک داستانگو به نظر میرسید، امروز یک برنامهی ویژه داشت. او تصمیم گرفته بود که یک جشن برفی برگزار کند. این ایده جذاب و جالبی بود، ولی برخی از دانشآموزان دیگر احساس میکردند که این ایده خطرناک است، چرا که هوا بسیار سرد بود.
ولی، مهراد با انگیزه و اشتیاق خود به دیگران نشان داد که چگونه یک روز برفی را به یک تجربه فراموشنشدنی تبدیل کند. او به همه گفت: "اما اگر ما همه با هم بازیهای برفی کنیم، حتی سرما هم به ما چیزی نخواهد کرد!"
اما، یک دانشآموز دیگر به نام آتنا نگران بود و گفت: "ولی، ما باید از لباسهای گرم استفاده کنیم تا از سرما محافظت کنیم."
مهراد با لبخندی گفت: "اصلاً اگر همه ما با هم هستیم، هیچ ولی برای ما وجود نخواهد داشت!"
در آغاز، برخی از دانشآموزان ممکن بودند هم موافق و هم مخالف باشند، ولی با گذر زمان و با شور و اشتیاق مهراد، همه به ایده او پیوستند. آنها با هم برف افشانی کردند، برفاندازی کردند، و حتی یک قله کوچک از برف ساختند.
در انتها، همه دانشآموزان به یادگار یک روز برفی دلنشین و شاد ماندند. مهراد با کمال افتخار گفت: "اما اگر ما همیشه به چالشها با اشتیاق بپردازیم و ولیهای زندگی را به چالش بکشیم، میتوانیم هر روز را به یک ماجراجویی زیبا تبدیل کنیم!"
در این داستان، اما و ولی نشان دهندهی تضادها و چالشها در زندگی بودند، اما با اشتیاق و تصمیم، دانشآموزان نشان دادند که میتوانند با همدیگر به هر چالشی پیش روی زندگی بپردازند و از لحظات سخت به شکلی خوشایند و زیبا عبور کنند.
داستان شماره 2
پادشاهی دو شاهین کوچک به عنوان هدیه دریافت کرد. آنها را به مربی پرندگان دربار سپرد تا برای استفاده در مراسم شکار تربیت کند.
یک ماه بعد، مربی نزد پادشاه آمد و گفت که یکی از شاهینها تربیت شده و آماده شکار است اما نمیداند چه اتفاقی برای آن یکی افتاده و از همان روز اول که آن را روی شاخهای قرار داده تکان نخورده است.
این موضوع کنجکاوی پادشاه را برانگیخت و دستور داد تا پزشکان و مشاوران دربار، کاری کنند که شاهین پرواز کند. ولی هیچکدام نتوانستند.
روز بعد پادشاه دستور داد تا به همه مردم اعلام کنند که هر کس بتواند شاهین را به پرواز درآورد ...
پاداش خوبی از پادشاه دریافت خواهد کرد.
صبح روز بعد پادشاه دید که شاهین دوم نیز با چالاکی تمام در باغ در حال پرواز است.
پادشاه دستور داد تا معجزهگر شاهین را نزد او بیاورند.
درباریان کشاورزی متواضع را نزد شاه آوردند و گفتند اوست که شاهین را به پرواز درآورد.
پادشاه پرسید: «تو شاهین را به پرواز درآوردی؟ چگونه این کار را کردی؟ شاید جادوگر هستی؟
کشاورز گفت: سرورم، کار سادهای بود، من فقط شاخهای راکه شاهین روی آن نشسته بود بریدم. شاهین فهمید که بال دارد و شروع به پرواز کرد.
منبع : همیارخاص
.
آخرین ویرایش: