- 5/10/19
- 94,359
- 64
معنی یا مقدر الخیر یا رازق الخیر را در همیارخاص ببینید
ایکس – شبهه پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: در این فراز سه کلمه یا واژهی «قدر» – «خیر» و «شرّ» به کار رفته است که هر کدام معنای خاص خود را دارند، لذا برای درک مفهوم، باید معنای هر یک را دانست که شرح آن از فرصت و امکان این مختصر خارج است، لذا به اجمال اشارهای میشود.
الف – قدر: شاید در این میان، درک معنای واژهی «قَدر» راحتتر باشد، در یک کلمه میتوان گفت که قدر یعنی اندازه. مثل این که اندازهی طولی پارچهای را بپرسید و بگویند: دو متر است، یا اندازه (قدر) وزنی آن را بپرسید و بگویند: ۲ کیلو است و یا اندازه (قدر) بهای آن را بپرسید که چقدر است؟ بگویند: چهل هزار تومان – و بدیهی است که در نظام عالمانه و حکیمانهی خلقت، هر پدیدهای چه در عالم طبیعت و چه غیر آن، حد و حدود و اندازههایی مخصوص به خود دارد. همین که مَلک انسان نیست، انسان نیز مَلک نیست و هیچ کدام جنّ نمیباشند و این سه حیوان نیستند و این چهار گیاه نیستند و این پنج جسم جامد نیستند و …، بیانگر حدود و ثغور و اندازههای هر کدام میباشد که با دیگری متفاوت است.
در آیات قرآن مجید، این واژه بسیار به کار رفته است که معروفترین آنها نزد اذهان عمومی، همان «لیلة القدر» است، یعنی شبی که مقدرات (اندازهها) از آسمان و توسط ملائکه و روح، نزد خلیفة اللهِ حیّ (امام زمان هر عصر) نازل میگردد. اما در آیات دیگری به همین قدر = اندازه، در محسوسات نیز اشاره شده تا بهتر درک معنا کنیم.
«مِنْ أَيِّ شَيْءٍ خَلَقَهُ * مِن نُّطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ * ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ» (عبس، ۱۸ و ۱۹)
ترجمه: مگر این انسان که ناسپاسی میکند از چه چیزی خلق شده است * او را از نطفهای آفرید، سپس اندازهگیری کرد * سپس (بر اساس همان اندازهها) راهش (حیات و ایمان) را آسان ساخت.
«سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى * الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى * وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَى» (الاعلی، ۱ تا ۳)
ترجمه: تنزیه کن نام پروردگارت را که برترین است * همان كه آفريد و هماهنگى بخشيد (بیاراست) * همان کسی که (برای هر موجودی) اندازه قرار داد سپس هدایت (تکوینی و تشریعی) نمود.
ب – خیر و شر: خیر و شرّ از مباحث بسیار گسترده در حکمت و فلسفه است که در اینجا قصد و امکان شرح مبسوط آن نیست، اما اجمالاً میشود بیان کرد که خیر و شرّ، گاهی به لحاظ وجود مورد مطالعه قرار میگیرند و گاهی به لحاظ هدف و آثار.
در عرصهی وجود، هر چه وجود دارد خیر است، چرا که اساساً خیر یعنی هستی و کمال. خداوند متعال خیر محض است، یا هستی و کمال محض است.
بدیهی است که نقطه مقابل خیر، میشود شرّ، پس اگر وجود خیر باشد، شرّ، عدم است. شرّ اصلاً خلق نمیشود و از خیر محض نیز شرّ صادر نمیگردد.
پس آن چه به آن شرّ گفته میشود چیست؟ آیا هر چه در عدم است، شرّ است؟ خیر؛ آن چه در عدم است، وجود ندارد که به آن خیر یا شرّ اطلاق گردد. عدم که خیر و شرّ ندارد.
به عنوان مثال: میتوانید بگویید: علم از آن جهت که وجود است، خیر است، اما همهی علوم مخلوقات، نزدِ خالقِ علیم، محدودیت دارد؛ پس آیا آن چه انسان نمیداند، شرّ محسوب میگردد، یا دست کم برای او شرّ است؟! خیر، اصلاً چنین نیست. چنان چه گاهی همان علم نیز برای کسی شرّ میشود.
پس شرّ به آن استعدادی در انسان گفته میشود که میتوانست به فعلیت برسد و خیر او شود، اما به فعلیت نرسیده یا وجود نیافته که خیرش شود، یا وجود یافته، اما بعدها به دلایلی معدوم شده است را شرّ مینامیم.
مثلاً اگر انسانی قابلیت و استعداد آن را دارد تا به علمی که برای او ضروری است دست یابد، اما تلاش نکرد تا این استعدادش به فعلیت برسد، یا علم را به دست آورد، اما عالمانه و حکمیانه مورد بهرهبرداری قرار نداد، میشود شرّ. اگر انسان میتواند خوش اخلاق باشد، همه زمینهها و امکانات نیز برایش میسر است، اما خوش اخلاق نشد، یعنی فاقد اخلاق خوب شد، این نیستی و کاستی اخلاق خوب (که وجود و خیر است)، در او شرّ محسوب میگردد و … .
… یا مَنْ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ یا مَنْ قَدَّرَ الْخَیْرَ وَالشَّرَّ …
حال با این تعاریف اجمالی، به این فراز دعا توجه کنیم. میفرماید: «… اى که مسخر (رام) کردى خورشید و ماه را – ای که مقدر کردی خیر و شرّ را.
بیان شد که «قدر» یعنی اندازه – «خیر » یعنی هستی، کمال و یا وجود – «شرّ» نیز یعنی عدم خیر، یا همان به فعلیت نرسیدن و وجود نیافتن یا محقق نشدن خیری که میشد به فعلیت برسد.
خب، چه چیزی در این عالم اندازه = قدر ندارد؟ یک انسان، هم علمش محدود است و قابلیت کسب علمش محدود است. نه هر کسی فیزیک میداند و نه هر کسی قابلیت انیشتاین شدن را دارد. همه موجودات چه به لحاظ فعلیت و چه به لحاظ قابلیت، محدود هستند به اندازههای خودشان. پس اگر خیر در انسان حدّ و اندازهای دارد، شر نیز حد و اندازه (قَدری) دارد.
یک مثال:
معمولاً اذهان عمومی، حوادث ناخوشایند طبیعی، مثل طوفان، سیل، آتشفشان و زلزله را شرّ میدانند. حال آیا وجود و هستی اینها شرّ است یا خیر؟ البته که خیر است، چرا که لازمه چرخه حیاتِ طبیعت و زمین است. اما ممکن است همین حوادث، برای برخی «شرّ» باشد، وجودشان را ببرد – هستیشان را بسوزاند – خانههایشان را ویران کند – سلامتی جسم و روان را به مخاطره اندازد و … .
حال آیا خیریت آتشفشان محدود هست یا خیر؟ البته که هست، پس «قدر = اندازه» دارد – شرّ بودن آن چه؟ محدود است یا نا محدود؟ البته که محدود است، پس آن هم حدّ و اندازه (قدر) دارد. حال وضع نمودن و جعل (قراردادن) اندازهها با کیست؟ میزان نور یا سوزانندگی آتش چقدر باید باشد …؟ پاسخ این است که همه اندازهگزاریها، با خالق آنهاست؛ و اگر هر چیزی اندازهای مخصوص خود را نداشت که عالم هستی به وجود نمیآمد یا همان ابتدا منهدم میشد.
چه کسی برای بدن انسان این اندازه را گذاشت که اگر سنگی بر سرش فرود آید، او را مجروح کرده یا بکشد؟ – چه کسی این اندازه و وزن را برای سنگ قرار داد؟ چه کسی به انسان عقل داد که یا روی خط زلزله خانه نسازد، یا محکم بسازد؟ اگر عدهای عقل و علمشان اندک بود و روی خط زلزله، خانههای سست ساختند؛ حال این که یک زلزلهی سه یا پنج یا هفت ریشتری چقدر تخریب کند را چه کسی قرار داده است؟ آیا انسان این اندازهها را گذاشته است یا خود زلزله، یا زمین … ؟ یا هیچ کدام، بلکه تقدیر با آن کسی است که زمین و آسمان و انسان را با قوانین و حدود و اندازههای خودش خلق کرده است؟ «یا مَنْ قَدَّرَ الْخَیْرَ وَالشَّرَّ».
ایکس – شبهه پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: در این فراز سه کلمه یا واژهی «قدر» – «خیر» و «شرّ» به کار رفته است که هر کدام معنای خاص خود را دارند، لذا برای درک مفهوم، باید معنای هر یک را دانست که شرح آن از فرصت و امکان این مختصر خارج است، لذا به اجمال اشارهای میشود.
الف – قدر: شاید در این میان، درک معنای واژهی «قَدر» راحتتر باشد، در یک کلمه میتوان گفت که قدر یعنی اندازه. مثل این که اندازهی طولی پارچهای را بپرسید و بگویند: دو متر است، یا اندازه (قدر) وزنی آن را بپرسید و بگویند: ۲ کیلو است و یا اندازه (قدر) بهای آن را بپرسید که چقدر است؟ بگویند: چهل هزار تومان – و بدیهی است که در نظام عالمانه و حکیمانهی خلقت، هر پدیدهای چه در عالم طبیعت و چه غیر آن، حد و حدود و اندازههایی مخصوص به خود دارد. همین که مَلک انسان نیست، انسان نیز مَلک نیست و هیچ کدام جنّ نمیباشند و این سه حیوان نیستند و این چهار گیاه نیستند و این پنج جسم جامد نیستند و …، بیانگر حدود و ثغور و اندازههای هر کدام میباشد که با دیگری متفاوت است.
در آیات قرآن مجید، این واژه بسیار به کار رفته است که معروفترین آنها نزد اذهان عمومی، همان «لیلة القدر» است، یعنی شبی که مقدرات (اندازهها) از آسمان و توسط ملائکه و روح، نزد خلیفة اللهِ حیّ (امام زمان هر عصر) نازل میگردد. اما در آیات دیگری به همین قدر = اندازه، در محسوسات نیز اشاره شده تا بهتر درک معنا کنیم.
«مِنْ أَيِّ شَيْءٍ خَلَقَهُ * مِن نُّطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ * ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ» (عبس، ۱۸ و ۱۹)
ترجمه: مگر این انسان که ناسپاسی میکند از چه چیزی خلق شده است * او را از نطفهای آفرید، سپس اندازهگیری کرد * سپس (بر اساس همان اندازهها) راهش (حیات و ایمان) را آسان ساخت.
«سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى * الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى * وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَى» (الاعلی، ۱ تا ۳)
ترجمه: تنزیه کن نام پروردگارت را که برترین است * همان كه آفريد و هماهنگى بخشيد (بیاراست) * همان کسی که (برای هر موجودی) اندازه قرار داد سپس هدایت (تکوینی و تشریعی) نمود.
ب – خیر و شر: خیر و شرّ از مباحث بسیار گسترده در حکمت و فلسفه است که در اینجا قصد و امکان شرح مبسوط آن نیست، اما اجمالاً میشود بیان کرد که خیر و شرّ، گاهی به لحاظ وجود مورد مطالعه قرار میگیرند و گاهی به لحاظ هدف و آثار.
در عرصهی وجود، هر چه وجود دارد خیر است، چرا که اساساً خیر یعنی هستی و کمال. خداوند متعال خیر محض است، یا هستی و کمال محض است.
بدیهی است که نقطه مقابل خیر، میشود شرّ، پس اگر وجود خیر باشد، شرّ، عدم است. شرّ اصلاً خلق نمیشود و از خیر محض نیز شرّ صادر نمیگردد.
پس آن چه به آن شرّ گفته میشود چیست؟ آیا هر چه در عدم است، شرّ است؟ خیر؛ آن چه در عدم است، وجود ندارد که به آن خیر یا شرّ اطلاق گردد. عدم که خیر و شرّ ندارد.
به عنوان مثال: میتوانید بگویید: علم از آن جهت که وجود است، خیر است، اما همهی علوم مخلوقات، نزدِ خالقِ علیم، محدودیت دارد؛ پس آیا آن چه انسان نمیداند، شرّ محسوب میگردد، یا دست کم برای او شرّ است؟! خیر، اصلاً چنین نیست. چنان چه گاهی همان علم نیز برای کسی شرّ میشود.
پس شرّ به آن استعدادی در انسان گفته میشود که میتوانست به فعلیت برسد و خیر او شود، اما به فعلیت نرسیده یا وجود نیافته که خیرش شود، یا وجود یافته، اما بعدها به دلایلی معدوم شده است را شرّ مینامیم.
مثلاً اگر انسانی قابلیت و استعداد آن را دارد تا به علمی که برای او ضروری است دست یابد، اما تلاش نکرد تا این استعدادش به فعلیت برسد، یا علم را به دست آورد، اما عالمانه و حکمیانه مورد بهرهبرداری قرار نداد، میشود شرّ. اگر انسان میتواند خوش اخلاق باشد، همه زمینهها و امکانات نیز برایش میسر است، اما خوش اخلاق نشد، یعنی فاقد اخلاق خوب شد، این نیستی و کاستی اخلاق خوب (که وجود و خیر است)، در او شرّ محسوب میگردد و … .
… یا مَنْ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ یا مَنْ قَدَّرَ الْخَیْرَ وَالشَّرَّ …
حال با این تعاریف اجمالی، به این فراز دعا توجه کنیم. میفرماید: «… اى که مسخر (رام) کردى خورشید و ماه را – ای که مقدر کردی خیر و شرّ را.
بیان شد که «قدر» یعنی اندازه – «خیر » یعنی هستی، کمال و یا وجود – «شرّ» نیز یعنی عدم خیر، یا همان به فعلیت نرسیدن و وجود نیافتن یا محقق نشدن خیری که میشد به فعلیت برسد.
خب، چه چیزی در این عالم اندازه = قدر ندارد؟ یک انسان، هم علمش محدود است و قابلیت کسب علمش محدود است. نه هر کسی فیزیک میداند و نه هر کسی قابلیت انیشتاین شدن را دارد. همه موجودات چه به لحاظ فعلیت و چه به لحاظ قابلیت، محدود هستند به اندازههای خودشان. پس اگر خیر در انسان حدّ و اندازهای دارد، شر نیز حد و اندازه (قَدری) دارد.
یک مثال:
معمولاً اذهان عمومی، حوادث ناخوشایند طبیعی، مثل طوفان، سیل، آتشفشان و زلزله را شرّ میدانند. حال آیا وجود و هستی اینها شرّ است یا خیر؟ البته که خیر است، چرا که لازمه چرخه حیاتِ طبیعت و زمین است. اما ممکن است همین حوادث، برای برخی «شرّ» باشد، وجودشان را ببرد – هستیشان را بسوزاند – خانههایشان را ویران کند – سلامتی جسم و روان را به مخاطره اندازد و … .
حال آیا خیریت آتشفشان محدود هست یا خیر؟ البته که هست، پس «قدر = اندازه» دارد – شرّ بودن آن چه؟ محدود است یا نا محدود؟ البته که محدود است، پس آن هم حدّ و اندازه (قدر) دارد. حال وضع نمودن و جعل (قراردادن) اندازهها با کیست؟ میزان نور یا سوزانندگی آتش چقدر باید باشد …؟ پاسخ این است که همه اندازهگزاریها، با خالق آنهاست؛ و اگر هر چیزی اندازهای مخصوص خود را نداشت که عالم هستی به وجود نمیآمد یا همان ابتدا منهدم میشد.
چه کسی برای بدن انسان این اندازه را گذاشت که اگر سنگی بر سرش فرود آید، او را مجروح کرده یا بکشد؟ – چه کسی این اندازه و وزن را برای سنگ قرار داد؟ چه کسی به انسان عقل داد که یا روی خط زلزله خانه نسازد، یا محکم بسازد؟ اگر عدهای عقل و علمشان اندک بود و روی خط زلزله، خانههای سست ساختند؛ حال این که یک زلزلهی سه یا پنج یا هفت ریشتری چقدر تخریب کند را چه کسی قرار داده است؟ آیا انسان این اندازهها را گذاشته است یا خود زلزله، یا زمین … ؟ یا هیچ کدام، بلکه تقدیر با آن کسی است که زمین و آسمان و انسان را با قوانین و حدود و اندازههای خودش خلق کرده است؟ «یا مَنْ قَدَّرَ الْخَیْرَ وَالشَّرَّ».
اگر این مطلب نیاز به اصلاح و یا تکمیل دارد از طریق انتهای همین مطلب اطلاع دهید