اخراج شده
کاربر غیرعضو
معنی درس هفدهم فارسی پنجم/معنی کلمات درس کار و تلاش فارسی پنجم/معنی کلمات درس 17 فارسی پنجم/معنی کلمات درس هفدهم فارسی پنجم دبستان/معنی کلمات درس کار و تلاش کلاس پنجم/معنی لغات درس کار و تلاش کلاس پنجم/درس کار وتلاش پنجم دبستان/پاورپوینت درس 17 فارسی پنجم/معنی لغات درس هفدهم فارسی پنجم/
معنی درس هفدهم فارسی پنجم
سلیمان پیغمبر در راه مورچه ای را دید که داشت به سختی پای ملخی را می برد.
مورچه به زحمت خودش را به هر سو می کشید و از آن بار سنگین پشتش خمیده شده بود.
با هر گرد و خاکی از راهش دور می شد و با هر بادی مثل پر کاهی به این طرف و آن طرف پرت می شد.
با جدیت تلاش می کرد و به جز خودش به کس دیگری امیدی برای یاری رساندن نداشت.
سلیمان با بدخلقی به مورچه گفت : ای نادان چرا از قصرسلیمان غافل مانده ای ؟
از این راه به قصر پادشاهی من بیا و هر اندازه که می خواهی از خوراک های آنجا بخور. (در نعمت و راحتی زندگی کن) .
چرا باید این همه سختی بکشی و همه ی عمرت را با کار سخت، مثل بار بردن سر کنی.
این مسیری که تو در آن رفت و آمد می کنی، مسیر رفت و آمد انسان هاست و یک وقت یک نفر لگدت می کند.
این بار سنگین را بیهوده حمل نکن و برای خاطر خوراک (جسمت) خودت (روحت) را آزار نده.
مورچه جواب سلیمان را این چنین داد : کمتر با مورچه ها (با من) از مهمانی (راحت طلبی) صحبت کن زیرا مورچه ها قناعت را از راحت طلبی بیشتر دوست دارند.
ما نیازی به دیگران نداریم چون زحمت می کشیم و برای خودمان در انبار هایمان خوراک کافی جمع می کنیم.
من امید دارم که بعد از سختی کار به راحتی می رسم و این راحتی را با صد گنجی که بدون زحمت به من بدهند، عوض نمی کنم.
تو هم اگر می خواهی همیشه در خوشبختی باشی از مورچه ها راه و رسم صبوری را بیاموز.
هرگز به راهی نرو که بعد سبب پشیمانیت بشود (زیر منت دیگران زندگی نکن) و کاری نکن که افراد دانا به تو بخندند.
در زمانی که باید خردمندانه تصمیم بگیری عاقل باش و همه چیز را در نظر بگیر، و کار امروز را به فردا نینداز.
در روز های جوانی که توانا هستی همه ی تلاشت را بکن که همین تلاش ها، زندگی خوب و زیبا را در دوران پیری می سازد.
معنی درس هفدهم فارسی پنجم
سلیمان پیغمبر در راه مورچه ای را دید که داشت به سختی پای ملخی را می برد.
مورچه به زحمت خودش را به هر سو می کشید و از آن بار سنگین پشتش خمیده شده بود.
با هر گرد و خاکی از راهش دور می شد و با هر بادی مثل پر کاهی به این طرف و آن طرف پرت می شد.
با جدیت تلاش می کرد و به جز خودش به کس دیگری امیدی برای یاری رساندن نداشت.
سلیمان با بدخلقی به مورچه گفت : ای نادان چرا از قصرسلیمان غافل مانده ای ؟
از این راه به قصر پادشاهی من بیا و هر اندازه که می خواهی از خوراک های آنجا بخور. (در نعمت و راحتی زندگی کن) .
چرا باید این همه سختی بکشی و همه ی عمرت را با کار سخت، مثل بار بردن سر کنی.
این مسیری که تو در آن رفت و آمد می کنی، مسیر رفت و آمد انسان هاست و یک وقت یک نفر لگدت می کند.
این بار سنگین را بیهوده حمل نکن و برای خاطر خوراک (جسمت) خودت (روحت) را آزار نده.
مورچه جواب سلیمان را این چنین داد : کمتر با مورچه ها (با من) از مهمانی (راحت طلبی) صحبت کن زیرا مورچه ها قناعت را از راحت طلبی بیشتر دوست دارند.
ما نیازی به دیگران نداریم چون زحمت می کشیم و برای خودمان در انبار هایمان خوراک کافی جمع می کنیم.
من امید دارم که بعد از سختی کار به راحتی می رسم و این راحتی را با صد گنجی که بدون زحمت به من بدهند، عوض نمی کنم.
تو هم اگر می خواهی همیشه در خوشبختی باشی از مورچه ها راه و رسم صبوری را بیاموز.
هرگز به راهی نرو که بعد سبب پشیمانیت بشود (زیر منت دیگران زندگی نکن) و کاری نکن که افراد دانا به تو بخندند.
در زمانی که باید خردمندانه تصمیم بگیری عاقل باش و همه چیز را در نظر بگیر، و کار امروز را به فردا نینداز.
در روز های جوانی که توانا هستی همه ی تلاشت را بکن که همین تلاش ها، زندگی خوب و زیبا را در دوران پیری می سازد.