- 5/10/19
- 95,285
- 79
قسمت 25 سریال تردید با دوبله , قسمت 25 سریال تردید , دانلود قسمت 25 سریال تردید , دانلود قسمت 25 سریال تردید هرجایی , دانلود قسمت 25 سریال تردید هرجایی Hercai , دوبله قسمت 25 سریال تردید ,قسمت 25 سریال هرجایی با دوبله , قسمت 25 سریال هرجایی , دانلود قسمت 25 سریال هرجایی , دانلود قسمت 25 سریال هرجایی هرجایی , دانلود قسمت 25 سریال هرجایی Hercai , دوبله قسمت 25 سریال هرجایی ,
قسمت ۲۵ سریال تردید با دوبله فارسی | سریال ترکی - هرجایی Hercai
جهان، الیف را به خانه شان می رساند و متوجه می شود که او وارد خانه اصلان بی شد. او از ترس مادربزرگش به اتاقش پناه می برد.
میران با وسایل خریداری شده به خانه باغ می رسد و از فکر این که ریان در خانه منتظر است احساس خوبی دارد.
اما به محض ورود متوجه اوضاع وخیم آنجا می شود.
داخل می رود و گونول را زخمی و افتاده روی زمین می بیند.
میران از گونول، ریان را می پرسد و او با حال نزار می گوید: «سعی کردم مانعشان شوم ولی آزاد ریان را برد و ریان موقع فرار چاقو را در پهلوی من فرو کرد. »
میران او را به بیمارستان می برد.
آزاد به ریان می گوید: «نترس. تا من هستم کسی به تو آسیب نمی رساند. »
ریان می گوید که باید با میران صحبت کند تا از زبان خودش بشنود ولی آزاد قبول نمی کند.
ریان فرمان ماشین را می چسبد و کنترل از دست آزاد خارج می شود و ماشین به کنار جاده برخورد می کند و هردو بیهوش می شوند.
میران در فکر ریان است و با خود می گوید: «ریان من را رها نمی کند. »
فورا با میران تماس می گیرد و ماجرا را توضیح می دهد.
میران به فیرات با پریشان حالی می گوید که هرطور شده ریان را پیدا کند.
او ادامه می دهد: «نمی دانم چطور از جای ما باخبر شدند. کسی نمی دانست ما به خانه باغ رفتیم. »
فیرات کمی فکر می کند و می فهمد که همه چیز زیر سر یارن است.
عزیزه از الیف در مورد غیبتش می پرسد و الیف می گوید که او را مردی مهربان به اسم جهان به خانه رساند.
عزیزه از شنیدن اسم جهان وحشت می کند.
سپس با دیدن سلطان به او می گوید: «دخترت باز دردسر درست کرده است. ریان را فراری داده و خودش در بیمارستان زخمی افتاده است. »
سلطان ناله کنان به سمت بیمارستان به راه می افتد.
آمبولانس می آید و ریان را را که بیهوش است و هذیان می گوید و اسم میران را صدا می زند با خود می برد.
آزاد از شنیدن نام میران از زبان ریان دلش می گیرد.
کمی بعد هاندان به پسرش زنگ می زند و آزاد به او می گوید که با ریان است و از آنها می خواهد دنبالشان نگردند و گوشی را قطع می کند.
هاندان که می داند همه چیز زیر سر یارن است به اتاق او می رود و شروع به کتک زدنش می کند یارن گریه می کند و می گوید که چیزی نمی داند و فقط کمکشان کرده است.
هاندان دوباره او را در اتاق زندانی می کند و می رود.
سلطان به بیمارستان می رسد و سر میران فریاد می زند و می گوید: «این انتقام بیشتر از همه من و دخترم را سوزاند. »
قسمت ۲۵ سریال تردید با دوبله فارسی | سریال ترکی - هرجایی Hercai
جهان، الیف را به خانه شان می رساند و متوجه می شود که او وارد خانه اصلان بی شد. او از ترس مادربزرگش به اتاقش پناه می برد.
میران با وسایل خریداری شده به خانه باغ می رسد و از فکر این که ریان در خانه منتظر است احساس خوبی دارد.
اما به محض ورود متوجه اوضاع وخیم آنجا می شود.
داخل می رود و گونول را زخمی و افتاده روی زمین می بیند.
میران از گونول، ریان را می پرسد و او با حال نزار می گوید: «سعی کردم مانعشان شوم ولی آزاد ریان را برد و ریان موقع فرار چاقو را در پهلوی من فرو کرد. »
میران او را به بیمارستان می برد.
آزاد به ریان می گوید: «نترس. تا من هستم کسی به تو آسیب نمی رساند. »
ریان می گوید که باید با میران صحبت کند تا از زبان خودش بشنود ولی آزاد قبول نمی کند.
ریان فرمان ماشین را می چسبد و کنترل از دست آزاد خارج می شود و ماشین به کنار جاده برخورد می کند و هردو بیهوش می شوند.
میران در فکر ریان است و با خود می گوید: «ریان من را رها نمی کند. »
فورا با میران تماس می گیرد و ماجرا را توضیح می دهد.
میران به فیرات با پریشان حالی می گوید که هرطور شده ریان را پیدا کند.
او ادامه می دهد: «نمی دانم چطور از جای ما باخبر شدند. کسی نمی دانست ما به خانه باغ رفتیم. »
فیرات کمی فکر می کند و می فهمد که همه چیز زیر سر یارن است.
عزیزه از الیف در مورد غیبتش می پرسد و الیف می گوید که او را مردی مهربان به اسم جهان به خانه رساند.
عزیزه از شنیدن اسم جهان وحشت می کند.
سپس با دیدن سلطان به او می گوید: «دخترت باز دردسر درست کرده است. ریان را فراری داده و خودش در بیمارستان زخمی افتاده است. »
سلطان ناله کنان به سمت بیمارستان به راه می افتد.
آمبولانس می آید و ریان را را که بیهوش است و هذیان می گوید و اسم میران را صدا می زند با خود می برد.
آزاد از شنیدن نام میران از زبان ریان دلش می گیرد.
کمی بعد هاندان به پسرش زنگ می زند و آزاد به او می گوید که با ریان است و از آنها می خواهد دنبالشان نگردند و گوشی را قطع می کند.
هاندان که می داند همه چیز زیر سر یارن است به اتاق او می رود و شروع به کتک زدنش می کند یارن گریه می کند و می گوید که چیزی نمی داند و فقط کمکشان کرده است.
هاندان دوباره او را در اتاق زندانی می کند و می رود.
سلطان به بیمارستان می رسد و سر میران فریاد می زند و می گوید: «این انتقام بیشتر از همه من و دخترم را سوزاند. »