- 5/10/19
- 95,287
- 79
جواب فعالیت صفحه 149 مطالعات اجتماعی هفتم, فعالیت صفحه 149 مطالعات اجتماعی هفتم, پاسخ فعالیت صفحه 149 مطالعات اجتماعی هفتم, صفحه 149 مطالعات اجتماعی هفتم, مطالعات اجتماعی هفتم صفحه 149 , گام به گام علوم هفتم,
فعالیت صفحه 149 مطالعات اجتماعی هفتم
۵- دعای تحویل سال چیست؟ ترجمۀ آن را در کلاس بیان کنید.
یا مقلب القلوب و الابصار: ای دگرگون کنندهٔ قلبها و چشمها - یا مدبر اللیل و النهار: ای گرداننده و تنظیم کنندهٔ روزها و شبها - یا محول الحول و الاحوال: ای تغییردهندهٔ حال انسان و طبیعت - حول حالنا الی احسن الحال: حال ما را به بهترین حال دگرگون فرما
۶- دربارۀ یکی از موارد زیر از بزرگترها پرسوجو کنید و نتیجه را در کلاس بگویید.
1- سیب: نماد سلامتی 2- سنجد: نماد فرزانگی و زایش 3- سبزه: یادآور سبزی و نشاط 4- سمنو: سمبل قدرت و توانمندی 5- سیر: نماد سیری چشم و دل 6- سرکه و سماق: نماد تسلیم و رضا و صبر 7- سکه: نماد خیر و برکت و دارایی
ب) سمنو از چه چیز و چگونه تهیه میشود؟
مواد لازم برای تهیهی سمنو: جوانهی گندم - آرد سبوسدار
طرز تهیه: شیرهٔ جوانهی گندم را استخراج و با آرد گندم مخلوط میکنند و با مقداری آب روی شعلهٔ اجاق میگذارند، آن قدر حرارت میدهند تا غلیظ شود. مایع سمنو هنگام حرارت دادن باید مرتب به هم زده شود تا تَه نگیرد و مثل حلوا شود.
۷- فرض کنید یک نوجوان ۱۳ - ۱۲ ساله هستید که در ایران باستان زندگی میکنید. با توجّه به اطلاعاتی که از این درس و درسهای قبل به دست آوردید، یک روز زندگی خود را از صبح تا شب مجسم کنید و بنویسید. در نوشتۀ خودتان آنچه خوردید، پوشیدید و کارها و فعّالیتهایتان را شرح دهید. متن را به معلم بدهید یا در کلاس بخوانید.
صبح که از خواب بیدار شدم لباس هایم را پوشیدم و به پیش خانواده ام رفتم. به آنها سلام و صبح بخیر دادم و سپس رفتم و به دست و صورتم آب زدم تا بر سر سفره بنشینم.
پدرم دعا را خواند و شروع به خوردن غذا کردیم. بعد از خوردن غذا از پدرم اجازه گرفتم تا به دیدار دوستانم بروم . پدرم اجازه داد و گفت که او مرا به خانه ی دوستانم میبرد . با اسب زیبایش مرا به خانه دوستانم رساند و خود نیز به زمین کشاورزی رفت تا به برادرانش کمک کند تا کارشان هرچه زودتر تمام شود . در خانه ی دوستانم بازی های متفاوتی مثل تاپ تاپ خمیر/دستمال پشتی و /شاه، دزد، وزیر کردیم .
اما در حین بازی کردن گوشواره ام را گم کرده بودم پدرم آن را برایم خریده بود .گوشواره ای طلایی و زیبا بود . بعد از ساعت ها جست و جو گوشواره را در دست برادر کوچک دوستم حلیمه پیدا کردیم .
بعد به خانه آمدم تا به مادرم در تهیه نهار کمک کنم ؛ بعد از کمک کردن به مادرم کنار پدر رفته آن ها را برای نهار صدا زدم ماندم . بعد به کمک آنها به زمین های کشاورزی رفتم و برای شام برگشتیم وقتی شام آماده شد دستانم را شستم و سر سفره نشستم . بعد از غذا نیز دستانم را شستم و خدا را شکر کرده و به گوشه ای از خانه رفتم و خوابیدم
شما هم میتوانید نظرات خودرا از طریق فرم زیر ارسال کنید و با سایر دوستانتان، درمورد این سوال بحث و گفتگو کنید
منبع : همیار خاص
فعالیت صفحه 149 مطالعات اجتماعی هفتم
۵- دعای تحویل سال چیست؟ ترجمۀ آن را در کلاس بیان کنید.
یا مقلب القلوب و الابصار: ای دگرگون کنندهٔ قلبها و چشمها - یا مدبر اللیل و النهار: ای گرداننده و تنظیم کنندهٔ روزها و شبها - یا محول الحول و الاحوال: ای تغییردهندهٔ حال انسان و طبیعت - حول حالنا الی احسن الحال: حال ما را به بهترین حال دگرگون فرما
۶- دربارۀ یکی از موارد زیر از بزرگترها پرسوجو کنید و نتیجه را در کلاس بگویید.
1- سیب: نماد سلامتی 2- سنجد: نماد فرزانگی و زایش 3- سبزه: یادآور سبزی و نشاط 4- سمنو: سمبل قدرت و توانمندی 5- سیر: نماد سیری چشم و دل 6- سرکه و سماق: نماد تسلیم و رضا و صبر 7- سکه: نماد خیر و برکت و دارایی
ب) سمنو از چه چیز و چگونه تهیه میشود؟
مواد لازم برای تهیهی سمنو: جوانهی گندم - آرد سبوسدار
طرز تهیه: شیرهٔ جوانهی گندم را استخراج و با آرد گندم مخلوط میکنند و با مقداری آب روی شعلهٔ اجاق میگذارند، آن قدر حرارت میدهند تا غلیظ شود. مایع سمنو هنگام حرارت دادن باید مرتب به هم زده شود تا تَه نگیرد و مثل حلوا شود.
۷- فرض کنید یک نوجوان ۱۳ - ۱۲ ساله هستید که در ایران باستان زندگی میکنید. با توجّه به اطلاعاتی که از این درس و درسهای قبل به دست آوردید، یک روز زندگی خود را از صبح تا شب مجسم کنید و بنویسید. در نوشتۀ خودتان آنچه خوردید، پوشیدید و کارها و فعّالیتهایتان را شرح دهید. متن را به معلم بدهید یا در کلاس بخوانید.
صبح که از خواب بیدار شدم لباس هایم را پوشیدم و به پیش خانواده ام رفتم. به آنها سلام و صبح بخیر دادم و سپس رفتم و به دست و صورتم آب زدم تا بر سر سفره بنشینم.
پدرم دعا را خواند و شروع به خوردن غذا کردیم. بعد از خوردن غذا از پدرم اجازه گرفتم تا به دیدار دوستانم بروم . پدرم اجازه داد و گفت که او مرا به خانه ی دوستانم میبرد . با اسب زیبایش مرا به خانه دوستانم رساند و خود نیز به زمین کشاورزی رفت تا به برادرانش کمک کند تا کارشان هرچه زودتر تمام شود . در خانه ی دوستانم بازی های متفاوتی مثل تاپ تاپ خمیر/دستمال پشتی و /شاه، دزد، وزیر کردیم .
اما در حین بازی کردن گوشواره ام را گم کرده بودم پدرم آن را برایم خریده بود .گوشواره ای طلایی و زیبا بود . بعد از ساعت ها جست و جو گوشواره را در دست برادر کوچک دوستم حلیمه پیدا کردیم .
بعد به خانه آمدم تا به مادرم در تهیه نهار کمک کنم ؛ بعد از کمک کردن به مادرم کنار پدر رفته آن ها را برای نهار صدا زدم ماندم . بعد به کمک آنها به زمین های کشاورزی رفتم و برای شام برگشتیم وقتی شام آماده شد دستانم را شستم و سر سفره نشستم . بعد از غذا نیز دستانم را شستم و خدا را شکر کرده و به گوشه ای از خانه رفتم و خوابیدم
شما هم میتوانید نظرات خودرا از طریق فرم زیر ارسال کنید و با سایر دوستانتان، درمورد این سوال بحث و گفتگو کنید
منبع : همیار خاص
آخرین ویرایش: