شعر محمد علی بهمنی

مدیر

مدیر کل انجمن
مدیر کل سایت
5/10/19
95,283
79
شعر محمد علی بهمنی ، را در همیارخاص بخوانید

مجموعه گلچین اشعار عاشقانه ناب و زیبای محمد علی بهمنی​

مجموعه گلچین اشعار عارفانه ناب و زیبای امیر خسرو دهلوی​


اشعار امیر خسرو دهلوی در این مطلب گزیده ای از اشعار عاشقانه کوتاه و بسیار زیبای امیر خسرو دهلوی را آماده کرده ایم، برای مطالعه این متن های زیبا در ادامه با …

شعر نشسته ام به در نگاه میکنم از هوشنک ابتهاج با معنی​


نشسته ام به در نگاه میکنم در این مطلب شعر بسیار زیبای نشسته ام به در نگاه می کنم را آماده کرده ایم، این شعر زیبا از هوشنگ ابتهاج شاعر خوب کشورمان …

مجموعه گلچین اشعار عاشقانه ناب و کوتاه مهدی اخوان ثالث​


اشعار مهدی اخوان ثالث در این مطلب گزیده ای از اشعار عاشقانه کوتاه و بسیار زیبای مهدی اخوان ثالث را آماده کرده ایم، برای مطالعه این متن های زیبا در ادامه با …

اشعار محمد علی بهمنی​


در این مطلب گزیده ای از اشعار عاشقانه کوتاه و بسیار زیبای محمد علی بهمنی را آماده کرده ایم، برای مطالعه این متن های زیبا در ادامه با سایت چی شی همراه باشید.

شعرهای شناخته شده محمدعلی بهمنی​


اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است ،

دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است،

اکسیر من نه این که مرا شعر تازه نیست ،

من از تو می نویسم و این کیمیا کم است،

سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست،

درشعر من حقیقت یک ماجرا کم است،

تا این غرل شبیه غزل های من شود،

چیزی شبیه عطر حضور شما کم است،

گاهی ترا کنار خود احساس می کنم،

اما چقدر دل خوشی خواب ها کم است،

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست،

آیا هنوز آمدنت را بها کم است،

معروف ترین شعر محمدعلی بهمنی​


اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است

دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است

اکسیر من نهاینکه مرا شعر تازه نیست

من از تو می نویسم و این کیمیا کم است

دریا و من چه قدر شبیهیم گرچه باز

من سخت بیقرارم و او بیقرار نیس

با او چه خوب می شود از حال خویش گفت

دریا که از اهالی این روزگارنیست

امشب ولی هوای جنون موج میزند

دریا سرش به هیچ سری سازگار نیست

ای کاش از تو هیچ نمی گفتمش ببین

دریا هم اینچنین که منم بردبار نیست

اشعار خاص و عاشقانه​


من زنده بودم اما انگار مرده بودم

از بس که روزها را با شب شمرده بودم

یک عمر دور و تنها تنها بجرم این که

او سرسپرده می خواست ‚ من دل سپرده بودم

یک عمر می شد آری در ذره ای بگنجم

از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم

در آن هوای دلگیر وقتی غروب می شد

گویی بجای خورشید من زخم خورده بودم

وقتی غروب می شد وقتی غروب می شد

کاش آن غروب ها را از یاد برده بودم

زیباترین اشعار محمدعلی بهمنی​


پر میکشم از پنجره ی خواب تو تا تو

هر شب من و دیدار،در این پنجره با تو

از خستگی روز همین خواب پر از راز

کافیست مرا،ای همه خواسته ها تو

دیشب من و تو بسته ی این خاک نبودیم

من یکسره آتش،همه ذرات هوا تو

پژواک خودم بودم و خود را نشنیدم

ای هرچه صدا،هرچه صدا،هرچه صدا-تو

آزادگی و شیفتگی مرز ندارد

حتی شده ای از خودت آزاد و رها تو

یا مرگ و یا شعبده بازان سیاست؟

دیگر نه و هرگز نه،که یا مرگ که یا تو

وقتی همه جا از غزل من سخنی هست

یعنی همه جا-تو،همه جا-تو،همه جا-تو

پاسخ بده ازاین همه مخلوق چرا من؟

تا شرح دهم،از همه ی خلق چرا تو؟

اشعار زیبا و قشنگ​


اگرچه نزد شما تشنه ی سخن بودم

کسی که حرف دلش را نگفت من بودم

دلم برای خودم تنگ میشود ، آری

همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم

نشد جواب بگیرم سلام هایم را

هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم

چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را

اشاره ای کنم : انگار کوه کن بودم

من آن زلال پرست ام در آب گندِ زمان

که فکر صافی یِ آبی چنین لجن بودم

غریب بودم و گشتم غریب تر اما:

دلم خوش است که در غربت وطن بودم

شعرهای مفهومی و ناب​


می‌نوشمت که تشنگی‌ام بیشتر شود

آب از تماس با عطشم شعله‌ور شود

آنگاه بی‌مضایقه‌تر نعره می‌کشم

تا آسمان ِ کر شده هم با خبر شود

آن‌قدرها سکوت تو را گوش می‌دهم

تا گوشم از شنیدن ِ بسیار کر شود

تو در منی و شعرم اگر «حافظانه» نیست

«عشقت نه سرسری ست که از سر به در شود»

آرامشم همیشه مرا رنج داده‌است

شور خطر کجاست که رنجم به سر شود؟

مرهم به زخم ِ بسته که راهی نمی‌برد

کاشا که عشق مختصری نیشتر شود

بهترین اشعار بهمنی​


گفتم بدوم تا تو همه فاصله ها را

تا زودتر از واقعه گویم گله ها را

چون آینه پیش تو نشستم که ببینی

در من اثرِ سخت ترین زلزله ها را

پر نقش تر از فرشِ دلم بافته ای نیست

از بس که گره زد به گره حوصله ها را

ما تلخیِ “نه” گفتنمان را که شنیدیم

وقت است بنوشیم از این پس “بله” ها را

بگذار ببینیم بر این جغد نشسته

یکبار دگر پر زدن چلچله ها را

یک بار هم ای عشقِ من، از عقل میندیش

بگذار که دل حل بکند مسئله ها را

اشعار زیبا و عاشقانه​


پیش از آنی که به یک شعله بسوزانمشان

باز هم گوش سپردم به صدای غمشان

هر غزل گر چه خود از دردی و داغی می سوخت

دیدنی داشت ولی سوختن با همشان

گفتی از خسته ترین حنجره ها می آمد

بغضشان شیونشان ضجه ی زیر و بمشان

نه شنیدی و مباد آنکه ببینی روزی

ماتمی را که به جان داشتم از ماتمشان

زخم ها خیره تر از چشم تو را می جستند

تو نبودی که به حرفی بزنی مرهمشان

این غزلها همه جانپاره های دنیای منند

لیک با این همه از بهر تو می خواهمشان

گر ندارد زبانی که تو را شاد کنند

بی صدا باد دگر زمزمه ی مبهمشان

شکر نفرین به تو در ذهن غزل هایم بود

که دگر تاب نیاوردم و سوزاندمشان

اشعار محمد علی بهمنی​


@ ab a i haتا این غرل شبیه غزل های من شود، چیزی شبیه عطر حضور شما کم است،گاهی ترا کنار خود احساس می کنم، اما چقدر دل خوشی خواب ها کم است،خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست،آیا هنوز آمدنت را بها کم است، محمد علی بهمنی


شعر محمد علی بهمنی​


عنوان : شعر محمد علی بهمنی


اگر این مطلب نیاز به اصلاح و یا تکمیل دارد اطلاع دهید
 
  • برچسب ها
    هیچ
  • آمار انجمن

    موضوع ها
    48,720
    ارسال ها
    56,092
    کاربران
    3,406
    جدیدترین کاربران
    محمدمهدی قیاسی
    عقب
    بالا