- 5/10/19
- 95,287
- 79
بررسی موضوع " شب زفافتون چطور بود نی نی سایت " در سایت همیارخاص بهمراه نظرات کاربران..
سوال مطرح شده :
اولین جمله ای که بهم گفتین چی بود وقتی تنها شدینحتما بیا موهامو باز کن بود
پاسخ کاربران :
- گفت حالا دیگه مال من شدی
- فقط خوابیدیم
- بقول یکدوم از آشناهامون
اون شب دیگه حرف کدومه
وقت وقته عمل بود
- من پریود بودم قشنگ گرفتیم خوابیدم تا ۱۰صبح به به انقد خسته بودیم هاااااا
- گفت امشب برنامه چیه
- من که تا فرداشب خواب بودم از فرط, خستگی
- اون روز قهر بودیم.ده ساله پیشه دقیقا یادم نمیاد.ولی به خاطر چرت و پرت فحشو تیکه پرونی داشتیم.
- لباس نداشتم گفتم حالا چی بپوشم رفت از لباسهای مامانش اورد بلوز شلوار از این نخی ها هست پیرزنها میدوزن
- هههه نشست روبه روم و گفت اگه میترسی اصلا نمیام جلو هر کدوم تو یه اتاق بخوابیم...منم گفتم ترس چیه....من عاااااشقتم...بعدش نشستیم با هم غذا خوردیم ساعت دو نصف شب
- اینقد خسته بودیم ک نگوشوهرم رف حموم من رو تخت با ارایش خوابم برده بود بعد اومد بیدارم کرد برم حموم ارایشمو پاک کنم. برگشتم هم با حوله خوابم برداخه از استرس شب قبل عروسی نخوابیده بودم صبح هم ساعت 7 رفتم ارایشگاه تا 12 شب دیگه جنازه بودمخیلیی خوابش چسبید ولی
- به قول شوهرم: من الانم دارم گیرهای موهات باز میکنم از بس زیاد بود و طول کشید
سوال مطرح شده :
اولین جمله ای که بهم گفتین چی بود وقتی تنها شدینحتما بیا موهامو باز کن بود
پاسخ کاربران :
- گفت حالا دیگه مال من شدی
- فقط خوابیدیم
- بقول یکدوم از آشناهامون
اون شب دیگه حرف کدومه
وقت وقته عمل بود
- من پریود بودم قشنگ گرفتیم خوابیدم تا ۱۰صبح به به انقد خسته بودیم هاااااا
- گفت امشب برنامه چیه
- من که تا فرداشب خواب بودم از فرط, خستگی
- اون روز قهر بودیم.ده ساله پیشه دقیقا یادم نمیاد.ولی به خاطر چرت و پرت فحشو تیکه پرونی داشتیم.
- لباس نداشتم گفتم حالا چی بپوشم رفت از لباسهای مامانش اورد بلوز شلوار از این نخی ها هست پیرزنها میدوزن
- هههه نشست روبه روم و گفت اگه میترسی اصلا نمیام جلو هر کدوم تو یه اتاق بخوابیم...منم گفتم ترس چیه....من عاااااشقتم...بعدش نشستیم با هم غذا خوردیم ساعت دو نصف شب
- اینقد خسته بودیم ک نگوشوهرم رف حموم من رو تخت با ارایش خوابم برده بود بعد اومد بیدارم کرد برم حموم ارایشمو پاک کنم. برگشتم هم با حوله خوابم برداخه از استرس شب قبل عروسی نخوابیده بودم صبح هم ساعت 7 رفتم ارایشگاه تا 12 شب دیگه جنازه بودمخیلیی خوابش چسبید ولی
- به قول شوهرم: من الانم دارم گیرهای موهات باز میکنم از بس زیاد بود و طول کشید