- 5/10/19
- 95,285
- 79
قسمت 3 سریال بچه با دوبله,قسمت 3 سریال بچه,دانلود قسمت 3 سریال بچه,قسمت 3 سریال بچه دوبله فارسی,سریال بچه ترکیه ای قسمت 3,دانلود قسمت 3 سریال بچه دوبله فارسی,دانلود قسمت 3 سریال بچه ترکیه ای ,سریال بچه قسمت 3 بدون سانسور,خلاصه داستان سریال بچه قسمت 3,خلاصه داستان سریال بچه قسمت 3 ترکیه ای,قسمت 3 سریال cocuk با دوبله,قسمت 3 سریال cocuk,دانلود قسمت 3 سریال cocuk,قسمت 3 سریال cocuk دوبله فارسی,سریال cocuk ترکیه ای قسمت 3,دانلود قسمت 3 سریال cocuk دوبله فارسی,دانلود قسمت 3 سریال cocuk ترکیه ای,سریال cocuk قسمت 3 بدون سانسور,خلاصه داستان سریال cocuk قسمت 3,خلاصه داستان سریال cocuk قسمت 3 ترکیه ای,,
آسیه با عصبانیت به اتاق شعله می رود و میگوید که میداند او به عمد این کار را کرده و اگر تا شب، افه پیدا نشود، زندگی او را نابود خواهد کرد. افه در پارک ، سرگردان است و دنبال مادرش میگردد. مردی که در حال پول زور گرفتن از کودکان دیگر است و حالت موجهی ندارد، افه را میبیند و سراغ او می رود. او وقتی میفهمد که افه گم شده است، آدرس را از جیب او پیدا کرده و افه را به رستوران می برد. آکچا با دیدن افه متعجب می شود. افه میگوید که این زن مادر او نیست، اما آکچا که به آن مرد اعتمادی ندارد، افه را به او پس نمیدهد و به زور او را راهی میکند. شب در خانه، همگی با ناراحتی و نگرانی منتظر خبری از پلیس هستند. کمی بعد، افه به خانه می آید.همه شوکه و خوشحال می شوند. شعله، افه را بغل کرده و گریه میکند. آسیه و علی کمال نیز با مهربانی با او برخورد میکنند. آکچا که افه را به خانه آورده است، از دور به رابطه صمیمی آنها نگاه میکند و خیالش راحت می شود. او قصد رفتن دارد که در حیاط، ملک سراغ او آمده و میگوید که شعله واقعا افه را دوست ندارد و نقش بازی میکند. آکچا حرفهای ملک را باور ندارد و از او میخواهد که دیگر سراغش نرود. همان لحظه، علی کمال از خانه بیرون می آید تا از آکچا تشکر کند. همگی بیرون آمده و آسیه با دیدن آکچا، شوکه می شود. او یاد روزی می افتد که آکچا را در محله اش در حال درد کشیدن دیده بود و برای کمک به او، آکچا را به بیمارستان و برای سونوگرافی برده بود. او از حرفهای آکچا با دکتر شنیده بود که او بچه را نمیخواهد و تصمیم دارد به فرزندخواندگی بسپارد. هنگامی که اکچای قصد رفتن دارد، ماشین او که قدیمی است، روشن نمی شود. علی کمال او را به رستوران می رساند. آسیه، با عصبانیت پیش ملک آمده و او را مسبب آمدن آکچا به آنجا می داند. آنها با یکدیگر بحث میکنند و آسیه، ملک را از خانه بیرون و از کار اخراج میکند. شب، علی کمال دوباره پیش افه میخوابد. او سعی دارد از زبان افه بفهمد که چرا شعله در مراقب از او کوتاهی کرده است، اما افه چیزی بروز نمیدهد. روز بعد، علی کمال به همراه افه به رستوران آکچا می روند. آکچا از دیدن آنها شوکه می شود. آنها یک ماشین جدید و خوب به جای ماشین قبلی برای آکچا هدیه آورده اند، اما آکچا ان را قبول نمیکند.علی کمال سفارش غذا میدهد. کمی بعد، یک مسأله کاری مهم برای علی کمال پیش می آید. او افه را برای مدت کوتاهی دست آکچا میسپارد تا برگردد . آکچا از این وضعیت کلافه می شود. افه کمی با آکچا حرف می زند. سپس از او درخواست بستنی میکند. آکچا درب مغازه را قفل میکند تا برای دقایقی برای خرید بستی بیرون برود. بعد از بیرون آمدن آکچا از رستوران، چند نفر به رستوران حمله کرده و با دادو بیداد سراغ آکچا را میگیرند. آکچا از دور این صحنه را دیده و پنهان می شود.
جهت پخش و دیدن فیلم لطفا فیلترشکن خود را فعال کنید
.
آسیه با عصبانیت به اتاق شعله می رود و میگوید که میداند او به عمد این کار را کرده و اگر تا شب، افه پیدا نشود، زندگی او را نابود خواهد کرد. افه در پارک ، سرگردان است و دنبال مادرش میگردد. مردی که در حال پول زور گرفتن از کودکان دیگر است و حالت موجهی ندارد، افه را میبیند و سراغ او می رود. او وقتی میفهمد که افه گم شده است، آدرس را از جیب او پیدا کرده و افه را به رستوران می برد. آکچا با دیدن افه متعجب می شود. افه میگوید که این زن مادر او نیست، اما آکچا که به آن مرد اعتمادی ندارد، افه را به او پس نمیدهد و به زور او را راهی میکند. شب در خانه، همگی با ناراحتی و نگرانی منتظر خبری از پلیس هستند. کمی بعد، افه به خانه می آید.همه شوکه و خوشحال می شوند. شعله، افه را بغل کرده و گریه میکند. آسیه و علی کمال نیز با مهربانی با او برخورد میکنند. آکچا که افه را به خانه آورده است، از دور به رابطه صمیمی آنها نگاه میکند و خیالش راحت می شود. او قصد رفتن دارد که در حیاط، ملک سراغ او آمده و میگوید که شعله واقعا افه را دوست ندارد و نقش بازی میکند. آکچا حرفهای ملک را باور ندارد و از او میخواهد که دیگر سراغش نرود. همان لحظه، علی کمال از خانه بیرون می آید تا از آکچا تشکر کند. همگی بیرون آمده و آسیه با دیدن آکچا، شوکه می شود. او یاد روزی می افتد که آکچا را در محله اش در حال درد کشیدن دیده بود و برای کمک به او، آکچا را به بیمارستان و برای سونوگرافی برده بود. او از حرفهای آکچا با دکتر شنیده بود که او بچه را نمیخواهد و تصمیم دارد به فرزندخواندگی بسپارد. هنگامی که اکچای قصد رفتن دارد، ماشین او که قدیمی است، روشن نمی شود. علی کمال او را به رستوران می رساند. آسیه، با عصبانیت پیش ملک آمده و او را مسبب آمدن آکچا به آنجا می داند. آنها با یکدیگر بحث میکنند و آسیه، ملک را از خانه بیرون و از کار اخراج میکند. شب، علی کمال دوباره پیش افه میخوابد. او سعی دارد از زبان افه بفهمد که چرا شعله در مراقب از او کوتاهی کرده است، اما افه چیزی بروز نمیدهد. روز بعد، علی کمال به همراه افه به رستوران آکچا می روند. آکچا از دیدن آنها شوکه می شود. آنها یک ماشین جدید و خوب به جای ماشین قبلی برای آکچا هدیه آورده اند، اما آکچا ان را قبول نمیکند.علی کمال سفارش غذا میدهد. کمی بعد، یک مسأله کاری مهم برای علی کمال پیش می آید. او افه را برای مدت کوتاهی دست آکچا میسپارد تا برگردد . آکچا از این وضعیت کلافه می شود. افه کمی با آکچا حرف می زند. سپس از او درخواست بستنی میکند. آکچا درب مغازه را قفل میکند تا برای دقایقی برای خرید بستی بیرون برود. بعد از بیرون آمدن آکچا از رستوران، چند نفر به رستوران حمله کرده و با دادو بیداد سراغ آکچا را میگیرند. آکچا از دور این صحنه را دیده و پنهان می شود.
جهت پخش و دیدن فیلم لطفا فیلترشکن خود را فعال کنید
.