- 5/10/19
- 95,285
- 79
قسمت هجدهم سریال صفر بیست و یک
مازیار و جلال به دیدن شعله و مرجان میروند تا باهم صحبت کنند و شادی و ارسلان و سروش در واحد دیگر در حال درست کردن خوراکی هستند.
مازیار و جلال متوجه شده اند که شعله و مرجان از چیز هایی بو برده اند که فکرشان به سمت پول قرض کردن از باباغفور می رود اما منظور آن ها لاله شریف رئیس جدید اداره است.
حرف های آن ها به جایی نمیرسد که به واحد هایشان برمیگردند. مرجان و شعله به دیدن تورج میروند که تورج به آن ها میگوید که زن میخواهد و برایش زن پیدا کنند.
شادی و ارسلان و سعید باهم به کافه رفته اند و شادی و ارسلان برای این که قرار است بچه طلاق شوند گریه و زاری میکنند. مازیار و جلال درحال درد و دل و حرف زدن درباره همسرانشان هستند که سروش متوجه حرف هایشان میشود که جلال میپیچونتش که او به همراه ماشینش به واحد مادر و خاله اش میرود و آن ها را نیز در همین حال مشغول میبیند و آن ها نیز حرف هایشان را عوض میکنند.
مازیار و جلال در اداره هستند که جلال به دنبال مدرک از لال شریف میباشد و مازیار دنبال خسروی کوچیکه میگردد که ازش پول قرض کند که یکی از خانم ها اداره را میبینند و با خود میگویند که برای تورج مناسب است.
ارسلان در قبال کارهایی که برای جلال میکند از او پول میگیرد که جلال فندک را در جیب ارسلان میبیند و در ازای نگفتن به مازیار پول هایش را از او میگیرد.
سعید به شادی پیام داده است که میخواهد به خاستگاری اش برود که شادی به سراغ مادرش میرود تا ببیند اوضاع از چه قرار است که میفهمد مادرش بخاطر اینکه که خاله مرجانش قرار است با مازیار آشتی کند دعوا میکند و با حالت قهر از آن جا میرود.
مازیار و جلال در اداره هستند که عکس مهندس سعید صفایی از طریق مازیار در اداره دست به دست میشود و باعث دعوا میان سعید و یکی دیگر از کارمندان اداره میشود که وقتی ارسلان متوجه میشود که پای سعید گیر است به سمت آن ها میدود و جلوی دعوایشان را میگیرد…
منبع : JadvalYab | همیارخاص
مازیار و جلال به دیدن شعله و مرجان میروند تا باهم صحبت کنند و شادی و ارسلان و سروش در واحد دیگر در حال درست کردن خوراکی هستند.
مازیار و جلال متوجه شده اند که شعله و مرجان از چیز هایی بو برده اند که فکرشان به سمت پول قرض کردن از باباغفور می رود اما منظور آن ها لاله شریف رئیس جدید اداره است.
حرف های آن ها به جایی نمیرسد که به واحد هایشان برمیگردند. مرجان و شعله به دیدن تورج میروند که تورج به آن ها میگوید که زن میخواهد و برایش زن پیدا کنند.
شادی و ارسلان و سعید باهم به کافه رفته اند و شادی و ارسلان برای این که قرار است بچه طلاق شوند گریه و زاری میکنند. مازیار و جلال درحال درد و دل و حرف زدن درباره همسرانشان هستند که سروش متوجه حرف هایشان میشود که جلال میپیچونتش که او به همراه ماشینش به واحد مادر و خاله اش میرود و آن ها را نیز در همین حال مشغول میبیند و آن ها نیز حرف هایشان را عوض میکنند.
مازیار و جلال در اداره هستند که جلال به دنبال مدرک از لال شریف میباشد و مازیار دنبال خسروی کوچیکه میگردد که ازش پول قرض کند که یکی از خانم ها اداره را میبینند و با خود میگویند که برای تورج مناسب است.
ارسلان در قبال کارهایی که برای جلال میکند از او پول میگیرد که جلال فندک را در جیب ارسلان میبیند و در ازای نگفتن به مازیار پول هایش را از او میگیرد.
سعید به شادی پیام داده است که میخواهد به خاستگاری اش برود که شادی به سراغ مادرش میرود تا ببیند اوضاع از چه قرار است که میفهمد مادرش بخاطر اینکه که خاله مرجانش قرار است با مازیار آشتی کند دعوا میکند و با حالت قهر از آن جا میرود.
مازیار و جلال در اداره هستند که عکس مهندس سعید صفایی از طریق مازیار در اداره دست به دست میشود و باعث دعوا میان سعید و یکی دیگر از کارمندان اداره میشود که وقتی ارسلان متوجه میشود که پای سعید گیر است به سمت آن ها میدود و جلوی دعوایشان را میگیرد…
منبع : JadvalYab | همیارخاص