خلاصه قسمت 16 سریال 021

مدیر

مدیر کل انجمن
مدیر کل سایت
5/10/19
95,284
79
.

قسمت شانزدهم سریال صفر بیست و یک

تورج ارسلان را به پایین برد تا مشاور او را ببیند که ارسلان در مقابل دکتر خودش را معقول نشان می‌دهد که باعث تعجب و عصبی شدن پدرش می‌شود که بعد از چند لحظه از دکتر خداحافظی می‌کند و دکتر به آن ها می‌گوید که مشکل از آن ها است و آن‌ها باید خودشان را درمان کنند و در همین حین ارسلان درحال کمک کردن به یک پیرمرد است و صحبت های دکتر که طرفدار ارسلان است باعث حرص و عصبانیت بیشتر مازیار پدرش می‌شود.
روز معارفه‌ مدیر جدید و تقدیر از سعید صفایی است که‌ همه درحال آماده شدن هستند و به داخل سالن می‌روند که یک خانم آشنایی را می‌بینند و به جایگاهشان می‌روند و درحال انتظار برای معرفی هستند که مسئول منطقه همان خانم که نامش لاله شریف است را معرفی می‌کند که جلال را به قدیم قدیم ها در خاطرات دانشگاهش می‌برد و ناراحت می‌شود که چرا باز هم لاله شریف مانند دانشگاه حق‌او را خورده است که با مازیار به بیرون اداره می‌روند و باهم درد و دل می‌کنند. شعله در خانه در حال دیدن وسایلی است که دفتر خاطراتی را می‌بیند و سریعا به خواهرش زنگ می‌زند و به او می‌گوید آب دستش است بگذارد و به پایین برود
جلال ناراحت و غمگین از اتاق ریاستش به همراه مازیار در حال نقل مکان به اتاق خودش است و حرف‌های شعار گونه اش را می‌زند. جلال به اتاق قبلی اش برمی‌گردد که با دیدن اسم مهندس صفایی سرش گیج می‌رود و حالش بد می‌شود.
جلال و مازیار درحال خواندن دفترشان هستند و گند کاری هایشان رو می‌شود که مرجان به مازیار زنگ می‌زند و با زبان خوش او را به شب به همراه شعله و جلال به رستوران دعوت می‌کند.
تورج در محل کارش در حال صحبت با تلفن است و بعد از آن به رقیب پدرش می‌گوید که او نیز در مراسم شب شعری که در تالار پدرش برگزار می‌شود، دعوت شده است.
جلال با عصبانیت در اتاقش خودش را به موش مردگی‌زده است و با همه و حتی سعید صفایی خوش برخورد شده است. گوشی مازیار زنگ می‌خورد که از صحبت هایش می‌توان فهمید که دنبال وام است.
رقیب غفورخان در حال آماده کردن شعرش برای شب شعر است و تورج نیز به همراه شاگردش درحال تمرین بوکس است.
سعید و شادی به‌ کافه رفتند و باهم صحبت می‌کنند که شادی به او ‌می‌گوید که قرار است به صورت زنانه به مسافرت بروند و سعید از او سوال هایی می‌کند که باعث گیر های شادی می‌شود و پس از آن به سراغ تورج می‌رود و تورج به او می‌گوید که مراسم شب شعر را باید اجرا کند و یکی‌ از شعر هایش را به رقیب غفور خان بدهد تا او آن شب با اسم خودش در آن محفل بخواند.
شعله و مرجان به همراه جلال و مازیار به رستوران رفته اند و مرجان و شعله در قالب تیکه تمام چیز هایی را که خوانده اند را به آن ها می‌گویند که جلال در خاطراتش فرو رفته است که وقتی به خودش می‌آید، می‌فهمد که زن هایشان رفته اند…


منبع : JadvalYab | همیارخاص
 
  • برچسب ها
    خلاصه داستان قسمت 16 سریال 021 خلاصه قسمت 16 سریال 021 خلاصه قسمت 16 سریال 021 شبکه 1
  • جدیدترین ارسال ها

    آمار انجمن

    موضوع ها
    48,721
    ارسال ها
    56,117
    کاربران
    3,406
    جدیدترین کاربران
    محمدمهدی قیاسی
    عقب
    بالا