بازنویسی حکایت حاکمی دو گوشش ناشنوا شد حکایت نگاری صفحه 66 نگارش هشتم

  • شروع کننده موضوع payam
  • تاریخ شروع

payam

نویسنده
نویسنده
6/1/23
149
0
جواب حکایت حاکمی دو گوشش ناشنوا شد را در سایت همیار خاص ببینید

Group 1 (5).jpg

به سایت همیار خاص خوش آمدید ، در بخش آموزش در خدمت شما عزیزان هستیم ، اگر سوال و اشکالی داشتید از طریق نظرات همین مطلب با ما در میان بگذارید

سوال :

بازنویسی حکایت حاکمی دو گوشش ناشنوا شد

جواب :

در سرزمینی یک پادشاه مهربان و دلسوز زندگی میکرد. او به آبادی سرزمینش می اندیشید و به حرف های مردم گوش میداد و خواسته های آنها را در حد توان فراهم می کرد . روزی از روزها بر اثر حادثه ای دو گوش پادشاه کر شد و چیزی نمیشنید، برای درمان طبیبان زیادی را به پیش خود فرا خواند ولی هیچ دارویی بر ناشنوایی او اثر نمی کرد . پادشاه بسیار ناراحت و ناامید شده بود و با خود می گفت من با این دو گوش که هیچ صدایی را نمی شنود چگونه سرزمین خود را آباد کنم ، چگونه مشکلات مردم را برطرف کنم، چگونه به زندگی خود ادامه بدهم. چند روز بعد فردی که میخواست به نزد حاکم برود تا مشکل خود را برطرف کند شنید که او سرشکسته و ناامید شده است . پیش پادشاه رفت و با نوشتن و اشاره حرف خود را بیان کرد . او گفت: ای پادشاه شما یکی از نعمت هایی که خداوند بلند مرتبه به شما داده است را از دست داده اید . شما از نعمت های دیگر غافل شده اید!!ایزد بر تو هر آنچه داده بدان هست نعمتیدر هر چه از تو ستانده هست حکمتیشکر نعمت به جای آر هر زمان تو شیختا آن زمان که زمین مانده و هست خلقتی(علیرضا قاسمی)پادشاه با خود فکر کرد و گفت :درست است ، راست میگویی من از نعمت های دیگر غافل شده امخدایا شکرت میکنم به خاطر نداشته هایم ، که اگر داشتم ارزششان را نمی دانستم ، شکرت میکنم به خاطر هیچ چیز و همه چیز

برای طرح سوال جدید میتوانید روی « پرسش و پاسخ » کلیک کنید ، و سوالات خود را در هر موضوعی بپرسید
 
  • برچسب ها
    بازنویسی حکایت حاکمی دو گوشش ناشنوا شد بازنویسی حکایت حاکمی دو گوشش ناشنوا شد حکایت نگاری صفحه 66 نگارش هشتم
  • آمار انجمن

    موضوع ها
    48,720
    ارسال ها
    56,092
    کاربران
    3,406
    جدیدترین کاربران
    محمدمهدی قیاسی
    عقب
    بالا