- 5/10/19
- 95,285
- 79
.
قسمت سیزدهم سریال صفر بیست و یک
شادی به همراه سعید به شیرینی فروشی شعله مادر شادی رفته اند تا سعید و مادر شادی یکدیگر را ببینند که سعید استرسی شده است و هول کرده است.
تورج به همراه پدرش و دوست پدرش و دو تا داماد هایشان در تالار بابا غفور جمع شده اند که بابا غفور سندی را که سال ها پیش یک دنگ تالار را به نام تورج زده بود را پاره می‌کند.
جلال و مازیار از خواب بیدار شده اند که به سرکار بروند که ارسلان می‌گوید وانت خریده است و قرار است با آن کار کند که باعث خشمگین شدن مازیار می‌شود و او به واحد جلال می‌رود تا دست مازیار به او نرسد و جلال با مازیار صحبت می‌کند و او را آرام می‌کند و به او می‌گوید خودش با ارسلان حرف می‌زند.
تورج در تالار درحال صحبت کردن با مشتری است که سودی به سراغش می‌رود و می‌گوید که اگر ۱۲ هزار لیرش را ندهد او را به زندان می‌اندازد.
همه در اداره درحال تصمیم گیری برای تالار بابا غفور هستند که چه کسی تالار را پلمپ کند که جلال تمام کارها را روی دوش سعید می‌اندازد.
همه در خانه بابا غفور جمع شده اند و شعله و مرجان از پدرشان گلگی می‌کنند که چرا تمام توجه اش به تورج است و یک دنگ تالار را به نامش زده اند…
باباغفور تمام حواسش به جلال و مازیار است تا بتواند دست خط آن ها را شناسایی کند و بفهمد پر کردن فرم شهرداری کار کدامشان است که با فهمیدن جلال با او دعوا می‌کند…
منبع : JadvalYab | همیارخاص
قسمت سیزدهم سریال صفر بیست و یک
شادی به همراه سعید به شیرینی فروشی شعله مادر شادی رفته اند تا سعید و مادر شادی یکدیگر را ببینند که سعید استرسی شده است و هول کرده است.
تورج به همراه پدرش و دوست پدرش و دو تا داماد هایشان در تالار بابا غفور جمع شده اند که بابا غفور سندی را که سال ها پیش یک دنگ تالار را به نام تورج زده بود را پاره می‌کند.
جلال و مازیار از خواب بیدار شده اند که به سرکار بروند که ارسلان می‌گوید وانت خریده است و قرار است با آن کار کند که باعث خشمگین شدن مازیار می‌شود و او به واحد جلال می‌رود تا دست مازیار به او نرسد و جلال با مازیار صحبت می‌کند و او را آرام می‌کند و به او می‌گوید خودش با ارسلان حرف می‌زند.
تورج در تالار درحال صحبت کردن با مشتری است که سودی به سراغش می‌رود و می‌گوید که اگر ۱۲ هزار لیرش را ندهد او را به زندان می‌اندازد.
همه در اداره درحال تصمیم گیری برای تالار بابا غفور هستند که چه کسی تالار را پلمپ کند که جلال تمام کارها را روی دوش سعید می‌اندازد.
همه در خانه بابا غفور جمع شده اند و شعله و مرجان از پدرشان گلگی می‌کنند که چرا تمام توجه اش به تورج است و یک دنگ تالار را به نامش زده اند…
باباغفور تمام حواسش به جلال و مازیار است تا بتواند دست خط آن ها را شناسایی کند و بفهمد پر کردن فرم شهرداری کار کدامشان است که با فهمیدن جلال با او دعوا می‌کند…
منبع : JadvalYab | همیارخاص
