اخراج شده
کاربر غیرعضو
خلاصه داستان سریال ترکی سیب ممنوعه قسمت ۲۱۳ /خلاصه داستان سریال ترکی سیب ممنوعه / قسمت ۲۱۳ سریال ترکی سیب ممنوعه /سریال ترکی سیب ممنوعه قسمت215/سریال ترکی سیب ممنوعه قسمت216/خلاصه داستان سریال ترکی سیب ممنوعه قسمت 215/خلاصه داستان سریال ترکی سیب ممنوعه قسمت 216/خلاصه داستان سریال ترکی سیب ممنوعه قسمت 217/خلاصه داستان سریال ترکی سیب ممنوعه قسمت 218/
هالیت به خونه پیش لیلی میره.
اون که تحت تأثیر حرفهای اندر قرار گرفته، بی مقدمه از لیلی اسم دکتری که پیش اون بچه را سقط کرده را میپرسه.
لیلی که انتظارش را نداشته، شوکه شده و دست پیش میگیره و شروع به بحث با هالیت میکنه و از اینکه هالیت به اون اعتماد نداره ، از اون گلایه میکنه.
هالیت اصرار داره تا اسم دکتر را بدونه و وقتی که لیلی اسمی نمیگه، هالیت رابطه را تموم شده میدونه و از خونه بیرون میاد.
لیلی از این اتفاق غیر منتظره ناراحت و مضطرب میشه.
ییعیت دم خونه هالیت میره و با لیلا تماس گرفته و میخواهد اون را ببینه.
لیلا از تماس ییعیت خوشحال شده، اما به روی خودش نمیاره.
اون وقتی دم در میره ، ییعیت بابت دوست پسر لیلا به اون هشدار میده و میگه که اون به اجبار با لیلا دوسه.
لیلا از حرفهای ییعیت عصبی میشه و از اون میخواهد که در زندگی اش دخالت نکنه.
مسئول شبکه تلویزیونی که ییلدیز اونجا کار میکنه، به خونه ییلدیز میاد.
ییلدیز ابتدا فکر میکنه که شاید بخاطر جواب رد دادن به نادر از کار اخراج شده باشه، اما اون مرد به ییلدیز میگه که یک شرکت آمریکایی پیشنهاد بستن قرارداد برای گرفتن امتیاز تولید پوره سیب ییلدیز را ، به مبلغ پنج میلیون دلار داده.
ییلدیز با شنیدن این رقم، از حال میره.
او وقتی به خودش میاد، از خوشحالی سر از پا نمیشناسه.
اون تصمیم میگیره که با کایا صحبت کرده و سپس برای قرارداد اقدام کنند.
هالیت توی شرکت به اتاق نادر میره و با خوشحالی سعی داره از اینکه ییلدیز او را رد کرده، به اون کنایه بزنه و برای او ابراز تأسف میکنه.
نادر که خودش از این قضیه عصبیه، با هالیت بحث کرده ، و سپس بیشتر تحریک میشه تا هر طور که شده ییلدیز را راضی کنه.
صاحب جواهرفروشی با هالیت تماس میگیره و خبر میده که زهرا جواهراتش را فروخته و هالیت از این خبر و خودسری زهرا عصبانی میشه.
اون به خونه رفته و دعوای شدیدی با زهرا میکنه و به اون میگه که نمیخواهد مدتی او را مقابل چشماش ببینه.
لیلی با شاهیکا تماس میگیره و ماجرا را براش تعریف میکنه.
شاهیکا کلافه شده و میگه که باید دنبال راه حلی بگرده.
اندر از راه رسیده و به شاهیکا خیره میشه.
شب توی خونه ییلدیز، اون به مناسبت موفقیت و پولدار شدنش مهمانی گرفته، و اندر و کایا و امیر و جانر را دعوت کرده.
او از اینکه بدون اتکا به کسی و از طریق تلاش خودش به چنین موفقیتی رسیده ،خیلی خوشحاله.
اون تصمیم داره امیر و جانر را نیز کارمندان خودش بکنه.
شاهیکا به خونه لیلی میره و به اون میگه که هالیت حتما متوجه دروغ لیلی شده و درست کردن این قضیه سخته.
اون سپس میگه که دکتری را پیدا کرده تا پیش هالیت بیاد و بگه که اون بچه را سقط کرده.
زهرا به همراه چمدانی به خونه ییلدیز میاد و میگه که با هالیت دعوا کرده و میخواهد مدتی پیش ییلدیز بمونه.
اون از دیدن مهمانی متعجب شده و سپس دلیل اون را می فهمه.
هالیت به خونه پیش لیلی میره.
اون که تحت تأثیر حرفهای اندر قرار گرفته، بی مقدمه از لیلی اسم دکتری که پیش اون بچه را سقط کرده را میپرسه.
لیلی که انتظارش را نداشته، شوکه شده و دست پیش میگیره و شروع به بحث با هالیت میکنه و از اینکه هالیت به اون اعتماد نداره ، از اون گلایه میکنه.
هالیت اصرار داره تا اسم دکتر را بدونه و وقتی که لیلی اسمی نمیگه، هالیت رابطه را تموم شده میدونه و از خونه بیرون میاد.
لیلی از این اتفاق غیر منتظره ناراحت و مضطرب میشه.
ییعیت دم خونه هالیت میره و با لیلا تماس گرفته و میخواهد اون را ببینه.
لیلا از تماس ییعیت خوشحال شده، اما به روی خودش نمیاره.
اون وقتی دم در میره ، ییعیت بابت دوست پسر لیلا به اون هشدار میده و میگه که اون به اجبار با لیلا دوسه.
لیلا از حرفهای ییعیت عصبی میشه و از اون میخواهد که در زندگی اش دخالت نکنه.
مسئول شبکه تلویزیونی که ییلدیز اونجا کار میکنه، به خونه ییلدیز میاد.
ییلدیز ابتدا فکر میکنه که شاید بخاطر جواب رد دادن به نادر از کار اخراج شده باشه، اما اون مرد به ییلدیز میگه که یک شرکت آمریکایی پیشنهاد بستن قرارداد برای گرفتن امتیاز تولید پوره سیب ییلدیز را ، به مبلغ پنج میلیون دلار داده.
ییلدیز با شنیدن این رقم، از حال میره.
او وقتی به خودش میاد، از خوشحالی سر از پا نمیشناسه.
اون تصمیم میگیره که با کایا صحبت کرده و سپس برای قرارداد اقدام کنند.
هالیت توی شرکت به اتاق نادر میره و با خوشحالی سعی داره از اینکه ییلدیز او را رد کرده، به اون کنایه بزنه و برای او ابراز تأسف میکنه.
نادر که خودش از این قضیه عصبیه، با هالیت بحث کرده ، و سپس بیشتر تحریک میشه تا هر طور که شده ییلدیز را راضی کنه.
صاحب جواهرفروشی با هالیت تماس میگیره و خبر میده که زهرا جواهراتش را فروخته و هالیت از این خبر و خودسری زهرا عصبانی میشه.
اون به خونه رفته و دعوای شدیدی با زهرا میکنه و به اون میگه که نمیخواهد مدتی او را مقابل چشماش ببینه.
لیلی با شاهیکا تماس میگیره و ماجرا را براش تعریف میکنه.
شاهیکا کلافه شده و میگه که باید دنبال راه حلی بگرده.
اندر از راه رسیده و به شاهیکا خیره میشه.
شب توی خونه ییلدیز، اون به مناسبت موفقیت و پولدار شدنش مهمانی گرفته، و اندر و کایا و امیر و جانر را دعوت کرده.
او از اینکه بدون اتکا به کسی و از طریق تلاش خودش به چنین موفقیتی رسیده ،خیلی خوشحاله.
اون تصمیم داره امیر و جانر را نیز کارمندان خودش بکنه.
شاهیکا به خونه لیلی میره و به اون میگه که هالیت حتما متوجه دروغ لیلی شده و درست کردن این قضیه سخته.
اون سپس میگه که دکتری را پیدا کرده تا پیش هالیت بیاد و بگه که اون بچه را سقط کرده.
زهرا به همراه چمدانی به خونه ییلدیز میاد و میگه که با هالیت دعوا کرده و میخواهد مدتی پیش ییلدیز بمونه.
اون از دیدن مهمانی متعجب شده و سپس دلیل اون را می فهمه.
